Pages

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

علت مرگ و سعیدسلطانپور و رادیوفنگ

وقتی دارم رادیوفنگ گوش می‌دم امکان نداره وسطش پاوز نزنم تا راجع به یکی از مطالبی که می‌گه یه کم بیشتر بخونم و بعد دوباره ادامه بدم. این بار سر سعید سلطانپور رفتم روایت شو تو ویکیپدیا خوندم. اینجا
چیزی که نظرمو جلب کرد این جمله بود که سریع استاتوس شد: 

اگر با شهامت خود ایستاده‌ایم، اگر می‌دانیم که حق با ماست، سکوت نکنیم

بعدش رسیدم به علت مرگ: تیرباران

جدا از اینکه نویسنده محترم این صفحه ویکیپدیا سعی داشته فرمت کلی ویکیپدیا را حفظ کند، نمی‌توان به این قضیه فکر نکرد، که اساسا علت مرگ: تیرباران یعنی چه؟ آیا اگر سعید با گیوتین کشته شده بود باید نوشته می‌شد علت مرگ: گیوتین یا به عبارت دیگر سعید به این دلیل کشته شد که دکتر جوزف گیوتین و دوستانش به اختراع گیوتین کمک کردن؟ بعدش خب دیگه بیشتر از این گیر نمی‌دم چون به این نتیجه رسیدم که باید این مطلب اصلاح بشه و دیگه نوشته نشه، علت مرگ، بلکه مثلن نوشته بشه اعدام با تیرباران. اگه بخوام بیشتر گیر بدم می‌گم، علت مرگ سعید سلطانپور در وهلهٔ اول بدنیا اومدنش هست، که خب به هر حال یکی از مهم‌ترین دلایل مرگه، مثه ازدواج که مهم‌ترین عامل طلاقه. بعدش خب می‌شه گفت تو ایران زندگی کردن، با شهامت ایستادن، دانستن داشتگی حق، و نهایتا سکوت نکردن عوامل دیگه شه.حالا بگذریم. بعدش رسیدم به به اعدام بصورت کلی. چند وقت پیش که تو خیابونای پاریس قدم می‌زدم، دوستی گفت می‌دونی آخرین اعدام با گیوتین همین چند دهه پیش تو پاریس انجام شده؟ باورم نشد. بعد از علت مرگ سعید و باقی داستانا، اینو چک کردم، آره، سال ۱۹۷۷ یه تونسی با گیوتین تو پاریس اعدام شده. خب به هرحال اعدام اعدامه، چه با گیوتین، چه با طناب دار. شاید یکی وحشی‌تر به نظر برسه یا مثلن شیوه‌های مدرن اعدام تو بعضی از ایالتای آمریکا خیلی باکلاس. به قول اسپانیاییا نمی‌دونم!

همین شعر سعید سلطانپورو بخونیم و ساکت باشیم بهتره.
۱۷ بهمن ۱۳۵۹ نخستین میتینگ پس از انشعاب «اقلیت» از «اکثریت»، سازمان چریک‌های فدایی خلق را تدارک می‌بیند. نزدیک به چهل هزار نفر به سوی میدان روانه شدند، اما سپاه پاسداران در لباس رسمی و حزب الله به آن‌ها حمله کردند. جهانگیر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست به‌وسیله سپاه ربوده شد و پس از شکنجه با گلوله‌هایی در دهان و چشم در سردخانه پزشکی قانونی یافته شد. سعید جهان کمونیسترا می‌سراید و این آخرین شعر سعید است:
گلوله‌ای در دهان
گلوله‌ای در چشم
در تکه‌های یخ
در سردخانهٔ پزشک قانونی
در شعلهٔ منجمد خون می‌تابد
شعله‌ای در دهان
شعله‌ای در چشم
در میتینگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
دی میان پلاکاردها و شعارها
در گردش تفنگداران جمهوری و گله‌های پاسدار واوباش
در قرق چماق و زنجیر و نانچو
در صدای شلیک‌های ترس و
دشنام‌های جنون
در میان پلاکاردها
انقلاب
با پیشانی شکسته و خون‌چکان
می‌خواند
با صدای درخشان جهان و
رودخانه‌ها
و رفیقان جهان
جهان کمونیست را
می‌سرایند و
می‌سرایند
با دسته گل‌هایی از خون
بر فراز میتینگ تاریخ 


.